جدول جو
جدول جو

معنی گنه بخشی - جستجوی لغت در جدول جو

گنه بخشی(گُ نَهْ بَ)
بخشودن گنه. آمرزندگی. عفو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنج بخش
تصویر گنج بخش
آنکه گنج ببخشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ بَ)
گنه بخش. آمرزنده. غفار:
گنه بخشا و عفواندوز می باش
به خوشخویی چو روشن روز می باش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
نام ایلی از ایلات بلوچستان که 100 خانوارند و مساکن آنها سردسیر حیدرآباد، نعمت آباد و کمال آباد، و گرمسیر جیرفت رودبار است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93)
لغت نامه دهخدا
(گُ دِ پُ)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21000 گزی شمال باختری سرکوهه و 13000 گزی شوسۀ زاهدان به زابل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 300تن است. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
بخشندۀ گناه. کسی که از گناه دیگری درمیگذرد، کنایه از خداوند
لغت نامه دهخدا
(چُ غُ دَ)
آمرزنده. غفار. غفور. گنه بخشای:
توانا و دانا به هر بودنی
گنه بخش بسیاربخشودنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
در گذشت از گناه. عفو
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ)
بخشیدن گنج و خواسته. دادن گنج مردمان را:
شبی کو گنج بخشی را دهد داد
کلاه گنج قارون را برد باد.
نظامی.
ز نام آوران گوی دولت ربود
که در گنج بخشی نظیرش نبود.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ گُ تَ دَ)
عفو کردن گنه. بخشودن گناه:
هاتفی از گوشۀ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش.
حافظ (دیوان ص 192)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج از بهار عجم). سخی. کریم. مسرف. خراج. (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد:
از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش
از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار.
فرخی.
خنیده به کلک و ستوده به تیر
بدین گنج بخش و بدان شهرگیر.
اسدی.
آن شاه گنج بخش که از بیم جود او
در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند.
مسعودسعد.
گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین
در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز.
سوزنی.
گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو
بر سه گنج شایگان خواهم گزید.
خاقانی.
چو شمشیر گیرد بود چون درخش
چو می بر کف آرد شود گنج بخش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گناه بخش: توانا و دانا به هر بودنی گنه بخش بسیار بخشودنی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گناه بخشیدن: هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت: ببخشند گنه می بنوش، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه پوشی
تصویر گنه پوشی
نادیده گرفتن گناهان دیگران گناه بخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر بخشی
تصویر گوهر بخشی
گوهر بخشیدن گوهر نثار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناه بخش
تصویر گناه بخش
آنکه گناه کسی را ببخشد عفو کننده، خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج بخشی
تصویر گنج بخشی
بخشیدن گنج، سخاوت جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گنج بخشد: آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. (مسعود سعد)، سخاوتمند سخی جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه بخشا
تصویر گنه بخشا
گناه بخشی. بخشایش گناه عفو
فرهنگ لغت هوشیار